معرفی کتاب گرسنگی: سرگذشت بدن (من)
«هر بدنی داستان و پیشینه ای دارد. در این کتاب داستان و پیشینه ی بدنم را با سرگذشت بدنم و گرسنگی ام پیشکشتان می کنم.»
همین جمله نسبتا کوتاه فصل اول کتابی رو تشکیل داده به اسم "گرسنگی: سرگذشت بدن (من)" که توسط «رکسان گی» نوشته شده و به عنوان نامزد بهترین کتاب سرگذشتنامه سال 2017 در سایت گودریدز انتخاب شده. نسخهای که من از خوندنش لذت بردم رو میعاد بانکی ترجمه و توسط انتشارات «کوله پشتی» منتشر کرده بود.
این کتاب کاملا اتفاقی بدستم رسید، اونهم تو اوج بیکاری و قرنطینه ناشی از کرونا! دیدن عبارت وسوسهانگیزِ "نامزد بهترین کتاب سرگذشتنامه سال 2017 در سایت گودریدز" روی جلد کتاب کافی بود که مطالعه این کتاب رو برای رفع بیکاری شروع کنم. اولین حسی که با دیدن جلد کتاب بهم دست داد این بود که کتاب سرگذشتنامه یه زندانی سیاسیه که اعتصاب غذا کرده و داستان اون روزهاش توی زندان رو نوشته. همین باعث شد که قبل از شروع به مطالعه کتاب، اسم نویسنده رو توی اینترنت سرچ کنم و تصاویری مثل تصویر زیر روبرو بشم. اونجا بود که متوجه شدم که نه بابا، از این خبرا نیست.
این کتاب داستان زنیه که بقول خودش به طرز "بیمارگونه چاق" هست و تجربههای متنوع و اغلب شکست خورده خودش در مدیریت این وضعیت رو بیان کرده. در فصول ابتدایی رکسان گی به دوران کودکی و نوجوانی زندگی خودش، تجربه تلخ تجاوز و علت گرایشش به پرخوری رو بیان میکنه و در فصول بعدی به پیامدهایی که این وضعیت براش ایجاد کرده میپردازه. تجربههایی که در این کتاب بهش پرداخته میشه بسیار متنوع و جالب هستن و نویسنده توصیف بسیار شفافی از وضعیت خودش در اون موقعیتها ارائه داده.
نگارش کتاب بسیار خاص و نسبت به دیگر کتابها متفاوته ولی در عین حال متن روانی داره و در ترجمهای که من از این کتاب خوندم، میعاد بانکی به خوبی از پس ظرایف متن براومده و ترجمه قابل قبولی از کتاب ارائه کرده.
در ادامه به صفحات ابتدایی کتاب گرسنگی، سرگذشت بدن (من) رو براتون گذاشتم، شاد که راغب شدین این کتاب خوب رو مطالعه کنید:
صفحات ابتدایی
بخش 1
«هر بدنی داستان و پیشینه ای دارد. در این کتاب داستان و پیشینه ی بدنم را با سرگذشت بدنم و گرسنگی ام پیشکشتان می کنم.»
بخش 2
«داستان بدن من داستان پیروزی نیست. این سرگذشت نامه ای درباره کاهش وزن نیست. در این کتاب تصویری از لاغری من، از اندام ظریفم آراسته شده روی جلد این کتاب، به همراه خودم که درون یکی از پاچه های شلوار جین گشاد قدیمی ام ایستاده ام وجود نخواهد داشت. این کتابی نیست که انگیزه دهد. من هیچ گونه بینش قدرتمندی نسبت به اینکه چه چیزی می تواند بر بدنی سرکش و اشتهایی سرکش غلبه کند ندارم. داستان من داستان یک موفقیت نیست. داستان من، به سادگی، داستانی ست حقیقی.
دلم می خواست، آن هم خیلی زیاد، که می توانستم کتابی بنویسم در باره کاهش وزن پیروزمندانه و اینکه چگونه یاد گرفتم تا با مشکلاتم به طور مؤثرتری زندگی کنم. دلم میخواست می توانستم کتابی بنویسم راجع به در آرامش بودن و دوست داشتن تمام و کمال خودم، در هر ابعادی. در عوض، این کتاب را نوشتم، که سخت ترین تجربه نوشتن در زندگی ام بوده، کتابی بسیار چالش برانگیزتر از آنچه که می توانستم تصور کنم. وقتی بنا کردم به نوشتن گرسنگی، اطمینان داشتم که واژه ها به راحتی به ذهنم خطور کنند، همان طور که اکثر اوقات می کنند. و چه چیزی می تواند آسان تر از نوشتن درباره بدنی باشد که بیش از چهل سال در آن زندگی کرده ام؟ ولی خیلی زود متوجه شدم که فقط سرگذشت بدنم را نمی نویسم؛ داشتم خودم را مجبور می کردم تا به آنچه که بدنم تاب آورده نگاه کنم، به افزایش وزنم، و به اینکه چقدر هم زندگی با آن وزن و هم کاهش آن وزن کار سختی بوده. مجبور شدم تا به شرمگینانه ترین اسرارم نگاه کنم. خودم را کاملا شکافتم. در معرض دید قرار گرفته ام. این کار راحتی نیست.
این کار آسانی نیست. دلم میخواست نوعی قدرت و اراده داشتم تا داستانی پیروزمندانه به شما بگویم. من در پی چنین قدرت و اراده ای هستم. مصمم هستم تا از بدنم فراتر بروم - فراتر از آنچه که بدنم تاب آورده، آنچه که بدنم به آن تبدیل شده. گرچه مصمم بودن، مرا خیلی به جای دوری نرسانده.
نوشتن این کتاب یک اعتراف است. اینها زشت ترین، ضعیف ترین، عریان ترین بخش های وجود من هستند. این حقیقت من است. این سرگذشتی ست از بدن (من) چون، اکثر اوقات، داستان های بدن هایی مانند بدن من یا نادیده گرفته می شوند یا طرد می شوند و یا مسخره شان می کنند. مردم بدنهایی مانند بدن من را می بینند و برای خودشان فرضیه هایی می سازند. فکر می کنند دلیل چاقی ام را می دانند، نمی دانند. این داستان پیروزی نیست، بلکه داستانی ست مستلزم گفته شدن و سزاوار شنیده شدن.
این کتابی ست درباره بدنِ من، درباره گرسنگی من، و در نهایت، این کتابی ست درباره ی ناپدیدشدن و گمراه شدن و احتیاج بی حدوحصر، احتیاج به دیده و درک شدن. این کتابی ست درباره اینکه یاد بگیرم، هرچند آهسته، تا به خودم اجازه دهم که دیده و درک شوم.»
پشت جلد
«نوشتن این کتاب سختترین کاری ست که تا به حال انجام دادهام. اینکه خودم را در معرض آسیب پذیری قرار دهم کار آسانی نبود. مواجهه با خودم و اینکه زندگی در بدنم چگونه بوده کار آسانی نبود، ولی این کتاب را نوشتم چون احساس کردم لازم است. در نوشتن سرگذشت بدنم، در گفتن این حقایق راجع به بدنم، حقیقت خودم و فقط خودم را به اشتراک میگذارم. درک میکنم اگر آن حقیقت چیزی نباشد که دلتان بخواهد بشنوید. حقیقت من را هم ناراحت میکند. ولی همچنین میگویم، این کتاب قلب من است، چیزی که از قلبم باقی مانده. در این کتاب شدت گرسنگیام را نشانتان میدهم. در این کتاب، سرانجام خودم را رها میکنم تا آسیبپذیر و انسان باشم. در این کتاب، در آن رهایی کیف میکنم، ببینید که تشنه چه چیزی هستم و حقیقتم به من امکان داد تا چه چیزی را خلق کنم.»
جمعبندی
در کل خوندن این کتاب رو برای همه توصیه میکنم چون از نظر من این کتاب میتونه دو تا کارکرد اساسی داشته:
- دیدگاه جامعه رو نسبت به افراد چاق تغییر میده. تو این کتاب متوجه میشیم که مشکل افراد چاق بیشتر از عوارض چاقی اینه که جامعه اونها رو به عنوان یک انسان محترم پذیرا نیست به خصوص زنان رو!
- برای افراد چاق هم سعی کرده این بینش رو فراهم کنه که اولین کار برای اینکه به وزن ایدهآلشون برسن اینه که بدن خودشون رو هرطوری که هست دوست داشته باشن.
علاوه بر میعاد بانکی، نیوشا صدر هم این کتاب رو ترجمه کرده که میتونید نسخه الکترونیکش رو از فیدیبو تهیه کنید.